
این راهی است که ختم و ختام ندارد، چرا که مقصد آن ذات بی نهایت ذوالجلال در این مسلک که " مسلک نیستی" است ، رسیدن یعنی ماندن
اهل ظاهر موسی را سرزنش می کنند که " رب أرنی" می گوید , غافل که " رب ارنی " حقیقت عبادات است که جز شهدای راه خدا بدان وصول نمی یابند.
تقابل عقل و عشق " آخرین منزلی است که سالکین مقصد ولایت را گرفتار می کند و از این منزل ، جز آنان که از سر تسلیم و رضا و ترک عقل کرده اند نمی گذرند.
یار عاشق کش ، عاشق خویش را به قتل می رساند تا او را حیات جاودان عندالهی بخشد، عدمش می گرداند تا در آینهٔ عدمی او تجلی کند ؛ فانی اش می گرداند تا بقایش بخش
راز بی نشان است و رمز نشان بی نشان اشاره ای و دیگر هیچ، عالم وجود ، عالم نشانه هاست و عالم بی نشان ، فراسوی وجود در دیار نادیار عدم است و راه از فنا می گذرد. تا خود باقی است ، عقل باقی است و حَیَّز وجود عقل ، اعتبار واقع شود، راز نیست ، عقل تنها برآنچه احاطه پذیر است علم می یابد و عالم راز عالم عدم تنهایی است که به حریم آن می توان واصل شد، اما نه به قدم علم که جز به معقولات متناهی راه نمی برد. یار معلقول عقل هیچ نیست و همین سرچشمه راز در عالم وجود است.
منبع:http://www.afsaran.ir/